هانیه وهابی - در زمان حمله دوم مغول به ایران، قلعه الموت در محاصره سپاه مغول قرار گرفت. سپاهیان هلاکو قصد داشتند فداییان الموت و جنگاوران را زیر یوغ خود درآورند و قلعه را تسخیر و کتابخانه پژوهشی و ارزشمند آن را نابود کنند.
عدهای از بزرگان و سالخوردگان الموت راه چاره را در مصالحه و مذاکره با خان مغول و تسلیم قلعه بدون خونریزی مردم و نابودی آن میبینند.
اما جوانان و فداییان الموت تنها روش برای نجات قلعه را جنگ با قوم مغول میدانند و معتقدند صلح با این قوم معنا ندارد. این خود آغاز برخی دودستگیها در میان مردم الموت است.
اما سرانجام مصالحهای که با پادرمیانی عطاملک جوینی، مورخ ایرانی، انجام میپذیرد سبب کمترین صدمه به مردم میشود و کتابخانه بدون آسیب به سپاه مغول واگذار میگردد.
«چشم عقاب» یک داستان واقعگرای تاریخی است که بخشی از تاریخ ایران را در زمان حمله مغول به قلعه الموت روایت میکند که اینک تنها آثار اندکی از آن به جای مانده است.
شخصیت اصلی، ناصر، پسری شجاع و جنگجوست که بر خلاف پدرش، حامد، که کتابدار کتابخانه قلعه است، از کسانی است که راه نجات مردم را در جنگ با مغول میداند و بس.